امروز آلینا با مادرش به خرید میرود. آنها میخواهند برای نوزادش مقداری لباس قنداق و پیراهن بخرند. اما وقتی در سوپرمارکت راه میروند، او حس میکند که قرار است زایمان کند. بنابراین مادرش او را به نزدیکترین بیمارستان که یک بیمارستان خصوصی کوچک است، میبرد. حالا آلینا روی تخت دراز کشیده است. هیچکس اجازه ندارد همراه او باشد، او احساس تنهایی زیادی میکند و کمی نگران سطح پزشکان است. دخترها، میدانم که شما مهارتهایی یاد گرفتهاید، پس این فرصت خوبی است تا با استفاده از مهارتهایتان به او کمک کنید. شما میتوانید به او کمک کنید تا عمل جراحی به زودی تمام شود.
دخترها، آلینا منتظر شماست، میتوانید به او کمک کنید؟ بیاین!